Contenido de sensagent
investigaciones anteriores en el diccionario :
computado en 0.0s
draw (en) - أصبح - تغيّر, عدّل, يغيّـر، يتغيّـر, يُغَيِّر — تغییر دادن, تغییر دادن؛ عوض شدن - أداة القَدْح أو الأطلاق، مُطْلِق, بَدْء، إدْخال, حثّ — شروع, علت؛ سبب - تأثير - باعث على, مساعد, مساهم, مساهمة — سودمند, مساعد, منجر شونده, موجب شونده - responsable (es) - يَفْعَلُ شَيْئا في النِّهايَه, يَنْتَهي به الأمْر، يَصِلُ إلى, يَنْتَهي بِه الأمْر، تَكون نِهايَتُه — بحال ايست درامدن, به نتيجه رسيدن, به پایان بردن, توليد كردن, رسیدن به؛ منتهی شدن به, متوقف شدن, منتهی شدن به, نائل شدن - يؤهّل, يخول, يمكن, يُمَكِّن — اختيار دادن, تهيه كردن براى, توانا ساختن, قادر ساختن, قادر کردن؛ توانمند کردن, وسيله فراهم كردن - أذهل, أصبح, أغب, إصعق, تحيّر, حيّر, لغز, يُحيّـر ، يُربك, يُذْهِل — بلاجواب گذاشتن, لال كردن, مات و مبهوت, متحير كردن, گیج کردن - قرّر, نظّم - ردّ, يرُد الفِعْل ضِد, يَتَجاوَب مع أوامِر، يُلَبِّي, يَرُد الفِعْل, يَسْتَجيب, يُجيب, يُجيب على أو عَن — عکس العمل داشتن یا نشان دادن, فعل و انفعال کردن, واکنش مثبت نشان دادن, واکنش نشان دادن, پاسخ دادن؛ واکنش نشان دادن - يُسَبِّب البَيْع — به معرض فروش گذاشتن - إردع, إنصح, يُثْني عَن، يُقْنِعُ بالعُدول عَن — كسى از امرى, منصرف کردن؛ بازداشتن - أقنع, حفّز, صنع - أغر, يَغوي، يُغْري, يُغْري، يَجْذِب — اغوا كردن, بدام كشيدن, جلب كردن, جلب کردن؛ وسوسه کردن, فريفتن, وسوسه کردن - إستدع, إقترح, يستحضر, يستدع, يُثير، يَسْتَرْجِع — خاطره ای را زنده کردن - قاتل - صنع, عمل, يَخْلِـق, يَصْنَع، يَعْمَل, يُجْبِر، يُسَبِّب، يَجْعَل, يُساوي، يُصْبِح مَجْموعُه, يُعِدُّ بِسُرْعَه — آفریدن؛ خلق کردن, به سرعت ساختن, ساختن, شدن, مجبور کردن, کردن, کن - صنع, يُسَبِّب, يُسَبِّبُ — باعث شدن؛ بوجود آوردن, سبب شدن؛ موجب شدن - صنع, يَحُثُّ، يَدْفَع إلى — وادار کردن - سبّب, نتج - شجع, شجّع, يُشَجِّع — ترغیب کردن؛ دلگرمی دادن - قسري — اجبارى, از روى كره و اجبار - subject (en) - حسّس - إيكسايت, حفّز, يُثير, يُهَيِّج — به هيجان آوردن, به هیجان آوردن؛ بر انگیختن, تحریک کردن؛ برانگیختن - أربك, حرفه عن الوضع السوي — از خود ندانستن, بهم خوردن, رد كردن, غيرمتجانس شدن, مالكيت چيزى را انكاركردن, ناجور شدن - أعطى, منح, وهب - زوّد - play (en) - دع, رخصة, يَسْمَح, يَسْمَح،يَأذَن, يَسْمَح، يَدَع, يُتيحُ، يُمَكِّنُ, يُجيز، يَسْمَح — اجازه دادن, اجازه دادن به, ممکن ساختن - جدّد — دوباره بر قرار يا تاسيس كردن - ناهض — جنگيدن - أجبر, يَجْبُر, يَحْصَل بالقُوَّه, يُجبر، يُرغم, يُجْبِر, يُرغِم، يُكرِه, يُلْزِم — بزور وادار كردن, به زور کاری را انجام دادن, تحت فشار قرار دادن, مجبور کردن, ناگزير كردن - drive (en) - أدّ إليه, ساهم — راهنمايى كردن, رهبرى كردن - ورّط - serve (en) - influence (en) - تذكار - memento mori (en) - باعِث، دافِع, تحفيز, تَحْفيز، إثارَه, محفّز, مساهمة, منبّه, مُثير، حافِز — تحريك, محرك, مشوق - تأثير - special effect (en) - تخلص من الوهم, تَحَرُّر من الأوْهام, خذلان, خيبة, خيبة الأمل — توهم زدایی؛ سرخوردگی, رفع توهم, رهايى از طلسم - داعٍ، سَبَب, سبب — دلیل - عامل, عُنْصُر، عامِل — عامل؛ فاکتور - بارامتر - تأثير, تَأْثير, نتيجة, نتيجَه، عَدَد الأهْداف او النُّقاط, نَتيجَه — اخرين شماره, حاصل, خلاصه, سرانجام, نتيجه, نتیجه, نتیجه؛ پیامد, پیامد؛ نتیجه - تأثير — نفوذ - تعديل, فرع, نمو - تعاون, تّعاون — اشتراك مساعى, كار توام, همكارى, هم نيروزايى, يارى - سببيّة — خاصيت سببى, رابطه بين علت و معلول, عليت - ظرف, ظَرْف — وضعیت؛ موقعیت - مادهاى كه باعث حساسيت ميشود[Domaine]
-