Contenido de sensagent
investigaciones anteriores en el diccionario :
computado en 0.0s
fuerza (es)[Hyper.]
حثّ, حَثَّ, حَضَّ, يَحُثُّ, يُقْنِع, يُقْنِع، يَدْفَع — تاکید کردن, ترغیب کردن, تشویق و ترغیب کردن, نصحیت کردن - أجبر, أَجْبَرَ, أَكْرَهَ, ضَغَطَ, غَصَبَ, يَجْبُر, يَحْصَل بالقُوَّه, يُجبر، يُرغم, يُجْبِر, يُرغِم، يُكرِه, يُلْزِم — بزور وادار كردن, به زور کاری را انجام دادن, تحت فشار قرار دادن, سوی دیگربردن, مجبور کردن, ناگزير كردن, ناگزیر کردن - يَبْتَزُّ — بشلاق زدن, حق السکوت گرفتن[Dérivé]
حثّ, حَثَّ, حَضَّ, يَحُثُّ, يُقْنِع, يُقْنِع، يَدْفَع — تاکید کردن, ترغیب کردن, تشویق و ترغیب کردن, نصحیت کردن - أجبر, أَجْبَرَ, أَكْرَهَ, ضَغَطَ, غَصَبَ, يَجْبُر, يَحْصَل بالقُوَّه, يُجبر، يُرغم, يُجْبِر, يُرغِم، يُكرِه, يُلْزِم — بزور وادار كردن, به زور کاری را انجام دادن, تحت فشار قرار دادن, سوی دیگربردن, مجبور کردن, ناگزير كردن, ناگزیر کردن - يَبْتَزُّ — بشلاق زدن, حق السکوت گرفتن[Dérivé]
ضغط (n.m.)
-